محمد عرفانمحمد عرفان، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

محمد عرفان کوچولو

مامانی تنبل

مامانای خوشگل  مانی من تنبل شده دیگه پستای منو تو  وبلاگم نمی زاره خیلی ناراحنم ولی مامان جونم دیگه قول داده زود به زود واسم پست بزاره          
21 مهر 1392

تولد یک سالگی

تولد یکسالگی محمد عرفان روز 14 فروردین بود    اونایی که عرفان جونو دوست  داشتن توی جشن ما شرکت کردند تا به عرفان بگن از اینکه تو در کنار ما هستی ما خیلی خوشحالیم ولی محمد عرفان روز تولدش مریض بود و کلافه   (فکر نکنم بهش خوش نگذشت ) نتونست زیاد عکس بندازه چندتا از عکساشو می زاریم تا برای گلم این روز خاطره شه مامان و بابا از این که تو یک سال به زندگیشون شادی دادی ازت ممنونن و انشالله تولد 120 سالگیتو بگیریم پسرم      جشن تولدت ساعت 7 شروع شد و منتظر مهمونامون هستیم                          ...
31 خرداد 1392

روز پدر

پدر عزیزتر از جانم، فرا رسیدن روز خوش یمن و مبارک پدر را تبریک میگویم و امیدوارم سایه مهر و محبت تو پیوسته بر سرم باشد و همیشه در پناه خداوند منان در کنار هم باشیم. روز تولد حضرت علی تنها روز پدر نیست … روز بزرگداشت مقام مردانگی و انسانیته … و اون گنجی یه که هر کسی نمی تونه دارای اون باشه … روز موجودی با محبت به نام پدر .. پدر عزیزم روزت مبارک   ...
1 خرداد 1392

آش دندونی

محمد عرفان عزیز مامان و بابا   وقتی سیزده ماه و شش روزش بود دند وای خوشکلش اومدن بیرون . چه دیر دندون در اوردی عزیزم. کم کم دو تا دندونای خوشکلت دارن خنده ی تو رو  قشنگ تر می کنند تا بیشتر برای مامانی و بابایی عزیز بشی سلام. سلام.صد تا سلام                             من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم                               صاحب مروارید شدم یواش یواش و بیصدا&nbs...
23 ارديبهشت 1392

برای همسر عزیزم

تو را مي فهمم من تو را مي خواهم و همين ساده ترين قصه ي يک انسان است تو مرا مي خواني من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم و تو هم مي داني تا ابد در دل من مي ماني.     ****بهترین همسر و بابای دنیا هستی **** ...
17 ارديبهشت 1392

مریضی عرفان کوچولوی مامان

توی این مدت عرفان کوچولوی ما مریض بودن  توی این یک ماهه عزیزم خیلی وزن کم کرده از این بابت خیلی ناراحتم  دندونای خوشکلش هنوز در نیومده به خاطر همین نی نی مامان داره اذیت می شه خدا کنه زودتر بیان بیرون دندوناش تا پسمرم اذیت نشه . ( انشاالله)     ...
17 ارديبهشت 1392

13 بدر 92

ا ین روز اولین سیزده بدر من هستش ماشین بابام خراب بود ما نتونستیم بریم جایی به خاطر همین ما خونه بودیم. نهارو که خوردیم داشتیم با بابایی بازی می کردیم که باباجونم زنگ زد گفت بیاید با هم بریم اطراف دوری بزنیم خیلی خوشحال شدم بابا بجونمینا هم به خاطر ما نرفته بودن( اینم عکس بابا جونم که خیلی دوستش دارم ) به هر حال ما هم به همراه اونا ( بابا جون و خاله زهره و خاله فروغ) سیزده رو بدر کردیم خیلی خوب بود اونجا من کلی  توپ بازی کردم ( قلعه قاضی اطراف بندرعباس )     ...
29 فروردين 1392

تولد

بـابـام می گه ماه شدی ، خوشگل من ناز شدی مـامـان میـگه فـدات شم قربون اون چشات شـم یک سـال گذشت اومــدی بـرای مـــا همــدمـی قــــراره یک ســـاله شی عــاقل و بــالـنده شی   ...
29 فروردين 1392

تعطیلات عید

سلام دوستای خوبم تعطیلات عیدو ما تقریبا خونه بودیم فقط چند جایی و مثل خونه بزرگترا رو عید دیدنی رفتیمآخه باباییم همش سر کار بود . یه بارم با با بابزرگمینا رفتیم اطراف بندرعباس ( پا تل ایسین ) کباب خورون ولی بازم که من نمی تونستم بخورم    من فقط اونجا دنبال هاپو و میو بودم  ولی خیلی خوش گذشت از اینکه همه کنار هم بودیم . یه چند تا از عکسایی که اونجا گرفتم رو براتون می ذارم      ...
29 فروردين 1392